مجید نوشت!

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شب نوشت» ثبت شده است

حرم

حرم

نوشته بود هی میرفتید حرم شفا بگیرید! دیدی آخرش دین در برابر علم زانو زد؟! دیدی آخرش حرم ها هم بستن؟! دیدی خود ضریح به ضد عفونی نیازمند شد؟!

.

بهش میگم آخه اخوی ؛

اولا که من عالم دینی نیستم ، در حد سوادم جواب میدم.

دوما که اونی که علم رو گذاشت مقابل دین ، مسیحیت تحریف شده بود نه اسلام!

سوما که سنت های طبیعت قرار نیست تغییر کنه.

چهارما ! ما همین الانشم که مسائل بهداشتیو رعایت میکنیم از آقا میخوایم از ابتلائات ، از بیماری ها و ... حفظمون کنه! از واسطه رحمت میخوایم هوامونو داشته باشه! تضرع میکنیم که واسطه بشن و از خدا خوب بخوان واسمون...

کرونا اومده ؛ قرار نیست ما خدارو از یاد ببریم! اتفاقا قراره بیشتر بفهمیم که در برابر قدرتش هیچی نیستیم! هیچی! چند هزار سال ادعا کردیم کوچکترین ویروس دنیامونو بهم ریخته!

چی فک کردی؟!

.

.

بزرگ شو

#میم_ر

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
#میم_ر

حرکت!

خیلی وقتها درونمون پر میشه از #خاطرات گذشته ؛ یهو حس میکنی تو چند ثانیه و چند دقیقه ، چند سال از عمرتو ، شیرین و تلخ و زشت و زیبا ، داری میبینی!

نه!

دیدن نه ... انگار الان تو همون لحظه قرار گرفتی و داری تجربه میکنی! به ضربان قلبت ، به گرمی نفس هات و حتی به خنده ای که روی لبات میشینه توجه میکنی و با تلخی از کنارش عبور میکنی... خاطره بعدی ... خاطره بعدی... همشون مثل عکس های یک آلبوم سیاه سفید مرور میشه و میرسه به الان ! به جایی که هستی! به ظاهرت ... به باطنت ... به تغییراتت ... به چیزی که میخواستی بشی و چیزی که الان هستی !

 

#ادامه_مطلب ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
#میم_ر
ای نام تو بهترین سر آغاز

ای نام تو بهترین سر آغاز

سلام wink

وبلاگ

حدودا 10 سال پیش و زمانی که راهنمایی بودم ، با وبلاگ نویسی آشنا شدم...

 اون موقع ها فضا خیلی متفاوت بود ؛ شبکه های اجتماعی به گستردگی و فراگیری امروز نبود و نهایت ارتباط ما به #یاهو_مسنجر یا #فیس_بوک ( البته اونم یواشکی) منتهی میشد!

فضای وبلاگ نویسی من هم البته خیلی متفاوت بود، سرشار از شور دوران نوجوانی ، پر از #کپی_پیست ! بی دغدغه و فارق از هر جایی مینوشتم و خب مهم ترین بخشش این بود که برای شرکت در #مسابقات_وبلاگ_نویسی مطالبی رو کپی پیست میکردم که شاید تا همین الانشم نمیدونم چی هستن!

 

وبلاگ

امروز اما نه فقط برای مرور خاطرات که برای ثبت خاطراتم وبلاگ رو انتخاب کردم... چون معتقدم همونطور که یک روز فیس بوک شده بود #الهه_ارتباطات ! یکروز #ویچت و یکروز #لاین و #وایبرو ...  و همشون به سمت فراموشی رفتن ، [به عقیده من البته ] مطمئنا چنین سرنوشتی در انتظار #تلگرام و #واتس_اپ و حتی #اینستاگرام هم خواهد بود.[و حتی پیام رسان های داخلی نظیر بله و ایتا و سروش و ...] اما، وبلاگ موندگاره...هستش تا هستی و بنویسی و برگردی بهشون نگاه کنی.

مزیت های دیگه ای هم داره ، ولی خب قرار نیس حوصلتونو سر ببرم...

 

راستی ؛ هنوز که به فراموشی سپرده نشده ؛ پس اینستا و تلگرام و بله منو هم دنبال کنید...

میم.رِ 98.9.25

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
#میم_ر